امروز بعدازیه مدت طولانی دوباره هوس کردم که وب روآپ دیت کنم.برای همین چندتاشعرقشنگ میذارم اینجا...امیدوارم خوشتون بیاد:
ازمن جدامشو که توام نوردیده ای
آرام جان ومونس قلب رمیده ای
ازدامن تودست ندارندعاشقان
پیراهن صبوری ایشان دریده ای.....
.........................................
ویه شعرهم ازقیصرامین پور:
وقتی تونیستی نه هست های ماچونان که بایدند..نه بایدها....
عمریست لبخندهای لاغرخودرادردل ذخیره می کنم ....باشدبرای روزمبادا
امادرصفحه ی تقویم روزی به نام روزمبادانیست....
آن روزهرچه باشدروزی شبیه امروز...روزی شبیه فردا..روزی شبیه یکی ازهمین روزهای ماست...
کسی چه میداند؟شایدامروزروزمباداباشد!
وقتی تونیستی نه هست های ماچونان که بایدند نه بایدها..
هرروز بی توروزمباداست.........
لبت نه گویدوپیداست می گویددلت آری
واین سان دشمنی یعنی که خیلی دوستم داری
لبخند تورا چند صباحی ست ندیدم....
یک باردگرخانه ات آباد بگو:سیب!
توآسمانی و من ریشه درزمین دارم
همیشه فاصله ای هست،دادازین دارم
قبول کن که گذشت ست کارمن ازاشک
که سالهاست به تنهایی ام یقین د ارم
تونیزدغدغه ات ازدقایقت پیداست
مراببخش اگرچشم نکته بین دارم
بخوان وپاک کن و اسم خویش رابنویس
به دفترغزلم هرچه نقطه چین دارم
کسی هنوزعیارتوراتفهمیده ست
منم که ازتوبه اشعارخودنگین دارم
این جریان همونطورکه ازاسمش پیداست تقریباتو دوره ی مشروطه ومعاصرماپیداشده.به همین علت بهش سبک معاصرهم می گن.این سبک هم مثل باقی سبک های دیگه بعدازیه واقعه ی مهم سیاسی پیداشده.یعنی دوره ی مشروطه.دوره ای که مردم کشورمون می خواستن یه مجلسی چیزی باشه که روکارهای پادشاه و وزیز وزرا نظارت کنه تااوناهرکاری که دلشون خواس نکنن.انقلاب مشروطه هم که می دونین یه اتفاق بزرگ و مهم تو کشورمونه.بعدازوقوع این انقلاب یا بهتربگم بعدشروع شدن زمزمه های مشروطه و مشروطه خواهی تو محافل و مجالس یه سری شاعراینو وظیفه ی خودشون می دونستن که یه جوری حرفای ملت رو توکمارای خودشون بازتاب بدن.این شد که سبک مشروطه به وجود اومد.اما تواین سبک ازنظرزبان و بیان اتفاق خاصی نیفتادواون چیزی که تو این سبک خیلی بارز و مشهوده تغییرمعانی و مضمون های شعریه.یعنی مثلااینکه اشعارملی و میهنی جای پای خودشونو روتو شعرهامحکم کردن و شعرشدیه وسیله برای انتقادشدید ازاوضاع نامناسب سیاسی و اجتماعی ایران.مثلاشعرهای فرخی یزدی.که ازبس تیز و تند گفته شده بودن چندباری این شاعروطن پرست مارو توزندان انداختن و باعث شد که فرخی بیچاره چه شکنجه هایی بکشه. مثلااینکه بانخ و سوزن دهنشو دوختن.(یه جوری شدین !نه؟!)اینجوریاست دیگه!
عمده مضامین متداول تو این سبک ....(بهتره نگم سبک...چون سبک خاصی نیست...یه جورایی می شه گفت یه جریان فکری که تو ادبیات نمود پیدا کرده.)وطن پرستی ،بیداد بیگانگان وظلم و ستم زورگویان به مردم عادی و شکایت ازنظام ارباب رعیتی بوده. بیشترین قالب های شعری مورد استفاده تو این جریان هم (براساس اون گفته ی خودم)قصیده ست و کمی هم غزل.البته از نوع اجتماعی که مبدع ش هم فرخی یزدی بوده.شعرای بزرگی هم تو این جریان فعالیت های موثری داشتند.ازشعرای عامه پسندی مثل میرزاده عشقی وایرج میرزا بگیرین تاشعرای خاصی مثل بهاروعارف وغول هایی مثل شهریار.
اینم ازاین!تموم شد...چطوربود؟
حسب حالی ننوشتی و شدایامی چند
محرمی کوکه فرستم به تو پیغامی چند
مابدان مقصدعالی نتوانیم رسید
هم مگرپیش نهدلطف شماگامی چند
چون می اززخم به سبو رفت وگل افکندنقاب
فرصت عیش نگه داروبزن جامی چند
قندآمیخته باگل نه علاج دل ماست
بوسه ای چندبرآمیزبه دشنامی چند
زاهدازکوچه ی رندان به سلامت بگذر
تاخرابت نکندصحبت بدنامی چند
عیب می جمله بگفتی هنرش نیزبگو
قی حکمت نکن ازبهردل عامی چند
ای گدای خرابات!خدایارشماست
چشم انعام نداریدزانعامی چند
پیرمی خانه چه خوش گفت به دردی کش خویش
که مگوحال دل سوخته باخامی چند
حافظ ازشوق رخ مهرفروغ توبسوخت
کامگارا!نظری کن سوی ناکامی چند
بعدازین دست من و دامن آن سروبلند
که به بالای چمان ازبن و بیخم برکند
حاجت مطرب و می نیست تو برقع بگشا
که برقص آوردمآتش رویت چو سپند
هیچ رویی نشود آینه ی حجله ی بخت
مگرآن روی که مالنددرآن سمّ سمند
گفتم اسرارغمت هرچه بودگومیباش
صبرازین بیش ندارم چه کنم؟تاکی؟چند؟
مکش ان آهوی مشکین مراای صیّاد
شرم ازآن چشم سیه دارومبندش به کمند
من خاکی که ازین درنتوانم برخاست
ازکجابوسه زنم برلب آن سروبلند؟
باز مستان دل ازآن گیسوی مشگین حافظ
زانکه دیوانه همان به که اندربند
مادرس سحربردرمی خانه نهادیم
محصول دعادرره جانانه نهادیم
درخرمن صدزاهدعاقل زندآتش
این داغ که مابردل دیوانه نهادیم
سلطان ازل گنج غم عشق به ماداد
تاروی درین منزل ویرانه نهادیم
دردل ندهم ره پس ازین مهربتان را
مهرلب او بردراین خانه نهادیم
درخرقه ازین بیش منافق نتوان بود
بنیادازین شیوه ی رندانه نهادی
مچون می رود این کشتی سرگشته که آخر
جان درسرآن گوهریکدانه نهادیم
امنته لله که چومابی دل و دین بود
آن راکه لقب عاقل و فرزانه نهادیم
قانع به خیالی زتوبودیم چوحافظ
یارب چه گداهمت و بیگانه نهادیم!
بذارتازشارع می خانه بگذریم
کزبهرجرعه ای همه محتاج این دریم
روزنخست چون دم رندی زدیم و عشق
شرط آن بودکه جز ره آن شیوه نسپریم
جایی که تخت و مسندجم می رود به باد
گرغم خوریم خوش نبودبه که می خوریم
تابوکه دست درکمراوتوان زدن
درخون نشسته چویاقوت احمریم
واعظ مکن نصیحت شوریدگان که ما
باخاک کوی دوست به فردوس ننگریم
چون صوفیان به حالت و رقص اندمقتدا
مانیزهم به شعبده دستی برآوریم
ازجرعه ی توخاک زمین درّ ولعل یافت
بیچاره ماکه پیش توازخاک کمتریم
حافظ چوره به کنگره ی خاک وصل نیست
باخاک آستانه ی این دربه سربریم
صوفی بیاکه خرقه ی سالوس برکشیم
وین نقش زرق راخط بطلان بسرکشیم
نذروفتوح صومعه دروجه می نهیم
دلق ریابه آب خرابات برکشیم
فردااگرنه روضه ی رضوان به مادهند
غلمان زروضه حوزجنت بدرکشیم
بیرون نهیم سرخوش وازبزم صوفیان
غارت کنیم باده وشاهدببرکشیم
عشرت کنیم ورنه به حسرت کشندمان
روزی که رخت جان به جهانی دگرکشیم
سرخداکه درتتق غیب منزوی ست
مستانه اش نقاب زرخساربرکشیم
کوجلوه ای زابروی او تاچوماه نو
گوی سپهردرخم چوگان زرکشیم
حافظ نه حدّماست چنین لاف هازدن
پای ازگلیم خویش چرابیشترکشیم؟
درباره خودم
لوگوی وبلاگ
منوی اصلی
صفحه نخست
پست الکترونیک
صفحه ی مشخصات
خانگی سازی
ذخیره کردن صفحه
اضافه به علاقه مندیها
فهرست موضوعی یادداشت ها
شعر[26] . حافظ[10] . قیصر امین پور[4] . سهراب سپهری[3] . محمدعلی بهمنی[2] . مصطفی مستور[2] . رمان[2] . امین پور[2] . سبک شناسی[2] . سبک عراقی . سبک های شعری . سبک هندی . سعدی . سعر . سعید بیابانکی . سلام . بیت . تعریف . توضیح کلی . توضیخات . جهان . چند . دانلود . دکتر حمیدی . ادبی . ادبیات . از . روایت . روز ناگزیر . روی ماه خدوندراببوس . زرویی . سبک خراسانی . سبک دوره ی بازگشت . قیصرامین ژور . کاروان . کتاب . کلمات قصار . لحظه های کاغذی . متن . شعر نو . شعرطنز . عاشقان . عاشقانه . عشق . عصر . غزل . فریدون مشیری . قیصر . معاصر . معتبر . نقد . نیما . هبوط . همزاد . یوشیج . مشروطه . سیاوش کسرایی .
نوشته های پیشین
لینک دوستان
آمار وبلاگ
بازدید امروز :43
بازدید دیروز :4 مجموع بازدیدها : 61889 خبر نامه
جستجو در وبلاگ
|