چرامردم نمی دانند که لادن اتفاقی نیست؟
نمی دانند که دردم جنباک امروز برق آب های شط دیروز است؟
چرامردم نمی دانند که درگلهای ناممکن هواسرداست؟
سهراب سپهری(آفتابی)
صداکن مرا
صدای تو خوب است
صدای تو سبزینه ی آن گیاه عجیبی ست
که درانتهای صمیمیت حزن می روید
درابعاد این عصر خاموش
من از طعم تصنیف درمتن ادراک یک کوچه تنهاترم
بیاتابرایت بگویم چه انداره تنهایی من بزرگ است
وتنهایی من شبیه شبیه خون حجم توراپیش بینی نمی کرد
وخاصیت عشق اینست
کسی نیست..
بیازندگی رابدزدیمآنوقت
میان دودیدارقسمت کنیم
بیاباهم ازحالت سنگ چیزی بفهمیم
بیازودترچیزهاراببینیم
ببین عقربک های فواره درصفحه ی ساعت حوض
زمان رابه گردی بدل میکنند
بیاآب شومثل یک واژه درسطرخاموشی ام
بیاذوب کن درکف دست من جرم نورانی عشق را
مراگرم کن
(ویک بارهم دربیابان کاشان هواابرشد
وباران تندی گرفت
وسردم شدآنوقت درپشت یک سنگ
اجاق شقایق مراگرم کرد)
دراین کوچه هایی که تاریک هستند
من ازحاصل ضرب تردیدوکبریت می ترسم
من ازسطح سیمانی قرن می ترسم
یباتانترسم من ازشهرهایی که خاک سیاشان
چراگاه جرثقیل است
مرابازکن مثل یک دربه روی هبوط گلابی دراین عصر
معراج پولاد
مراخوب کن مثل یک شاخه دور ازشب اصطکاک فلزات
اگرکاشف معدن صبح آمد صداکن مرا
ومن درطلوع گل یاسی ازپشت انگشت های تو بیدارخواهم شد
وان وقت
حکایت کن ازبمب هایی که من خواب بودم وافتاد
حکایت کن از گونه هایی که من خواب بودم وتر شد
بگوچند مرغابی از روی دریاپریدند
درآن گیروداری که چرخ زره پوش
ازروی رویای کودک گذر داشت
قناری نخ زرداوازخدرا
به پای چه احساس آسایشی بست؟
بگودربنادرچه اجناس معصومی ازراه وارد شذ؟
چه علمی به موسیقی مثبت بوی باروت پی برد؟
چه ادراکی ازطعم مجهول نان در مذاق رسالت تراوید؟
وآن وقت من مثل ایمانی ازتابش استواگرم
ترادرسراغاز یک باغ خواهم نشانید....
سهراب سپهری
چند بند زیبا از سهراب سپهری...
قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه ی اشکال
وعشق ...تنها عشق...
ترا به گرمی یک سیب می کند مانوس...(منظومه ی مسافر)
دچار یعنی عاشق..
وفکر کن که چه تنهاست اگر ماهی کوچک
دچار آبی دریای بیکران باشد....(منظومه ی مسافر)
دیده ام گاهی در تب ماه می آید پایین
می رسد دست به سقف ملکوت
دیده ام سهره بهتر می خواند
گاه زخمی که به پاداشته ام
زیر و بم های زمین را به من آموخته است...(منظومه ی صدای پای آب)
ویک بار هم در بیابان کاشان هوا ابر شد
وباران تندی گرفت
وسردم شد و
آنوقت در پشت یک سنگ
اجاق شقایق مرا گرم کرد..(به باغ همسفران)
پشت هیچستان چتر خواهش بازست
تا نسیم عطشی در بن برگی بدود
زنگ باران به صدا می آید(واحه ای در لحظه)
زندگی یعنی یک سار پرید
از چه دلتنگ شدی؟
دلخوشی ها کم نیست...(جنبش واژه ی زیست)
تو اگر در طپش باغ خدارا دیدی
همت کن و بگو
ماهی ها حوض شان بی آب ست....(پیغام ماهی ها)
یاد من باشد باشدتنها هستم
ماه بالای سر تنهایی ست...(غربت)
ساه باشیم..
چه در باجه ی بانک چه در زیر درخت..(منظومه ی صدای پای آب)
ونترسیم از مرگ...
مرگ پایان کبوتر نیست..
مرگ وارونه ی یک زنجره نیست
مرگ در ذهن اقاقی جاریست..(منظومه ی صدای پای آب)
باد می رفت به سر وقت چنار
من به وقت خدا می رفتم....(پیغام ماهی ها)
گوش کن...جاده صدا می زند ازدور قدم های ترا
چشم تو زینت تاریکی نیست..
پلک ها را بتکان کفش به پا کن و بیا..
وبیا تا آنجا که پر ماه به سرانگشت تو هشدار دهد
و زمان روی کلوخی بنشیند با تو.........(شب تنهایی خوب)
بهترین چیز رسیدن به نگاهی ست
که از حادثه ی عشق تر است...(شب تنهایی خوب)
درآب های جهان قایقیست
ومن مسافر قایق
هزاران سال ست
سرود زنده ی دریانوردان کهن را می خوانم
وپیش می رانم...(منظومه ی مسافر)
ونوش داروی اندوه....
صدای خالص اکسیر می دهد این نوش..(منظومه ی مسافر)
درباره خودم
لوگوی وبلاگ
منوی اصلی
صفحه نخست
پست الکترونیک
صفحه ی مشخصات
خانگی سازی
ذخیره کردن صفحه
اضافه به علاقه مندیها
فهرست موضوعی یادداشت ها
شعر[26] . حافظ[10] . قیصر امین پور[4] . سهراب سپهری[3] . محمدعلی بهمنی[2] . مصطفی مستور[2] . رمان[2] . امین پور[2] . سبک شناسی[2] . سبک عراقی . سبک های شعری . سبک هندی . سعدی . سعر . سعید بیابانکی . سلام . بیت . تعریف . توضیح کلی . توضیخات . جهان . چند . دانلود . دکتر حمیدی . ادبی . ادبیات . از . روایت . روز ناگزیر . روی ماه خدوندراببوس . زرویی . سبک خراسانی . سبک دوره ی بازگشت . قیصرامین ژور . کاروان . کتاب . کلمات قصار . لحظه های کاغذی . متن . شعر نو . شعرطنز . عاشقان . عاشقانه . عشق . عصر . غزل . فریدون مشیری . قیصر . معاصر . معتبر . نقد . نیما . هبوط . همزاد . یوشیج . مشروطه . سیاوش کسرایی .
نوشته های پیشین
لینک دوستان
آمار وبلاگ
بازدید امروز :8
بازدید دیروز :4 مجموع بازدیدها : 61854 خبر نامه
جستجو در وبلاگ
|